یه ذره فکر کردمبعد گفتم:" اره میگم باشه یه یادداشت هم میذارمکه مامان بابام نگران نشن"سریع وسایلم رو جمع کردم و یاداشتی گذاشتم که در آن نوشته بودم من با یه قالیچه ی سلیمان میرم تا یه ماه شاید بیست هم برنمی گردم و این رو که گذاشتم به قالیچه گفتم :"باشه دیگه بیا بریم؟ منحاضرم. اون گفت باشه پس بیا روم رفتم رو قالیچه گفت :کجا میری . گفتم:"بذار یه ذره فکر کنم؛"بعد گفتم بریم، بریم فقط بریم کربلا اول اونجا بعد هر جا دیگه دارم دیوونه میشم نمی تونم سریع بریم." قرنطینه تنهایی باهر امکانات
ادامه ی قالیچه ی سلیمان
ادامه ی قالیچه ی سلیمان
یه ,قالیچه ,گفتم ,رو ,باشه ,بریم ,قالیچه ی ,ی سلیمان ,یه ذره ,ذره فکر ,رفتم رو
درباره این سایت